۱۳۸۷ آذر ۱, جمعه

سکس با مامانم

سکس با مامانم من رضا 19 سالمه و پشت کنکوری هستم..میخوام سکس با مامانمو براتون تعریف کنم..مامانم 39 سالشه و بعد از به دنیا آوردن من لوله هاشو بست و دیگه نخواست حامله بشه..من وقتی 10 سالم بود مامان بابا از هم جدا شدن و از اون موقع تا الان منو مامان تنها زندگی میکنیم و خرجمونم بابا بزرگم میده…این داستان ماله پارساله..من تازه به سکس و جنس مخالف علاقه پیدا کرده بودم..فیلم سوپر زیاد میدیدم از ماهواره و با جلق خودمو خالی میکردم..تا اینکه مامانم یه کمر درد شدید گرفت..دکتر که رفتیم گفت باید استراحت کنه و پماد پیروکسیکام بماله به کمرش و ماساژ بده چند روزه خوب میشه فقط تا خوب میشه رو تخت نخوابه و روی زمین بخوابه….اومدیم خونه گفتم مامان خدا رو شکر مشکل خاصی نبود..گفت آره ولی تو باید زحمت پمادو بکشی گفتم چشم ..شب موقع خواب مامان گفت من امشب تو حال پیشه تو میخوابم که پمادم بمالی برام….من هر شب تو حال پایه ماهواره می خوابم…جامو انداختم مامانم جاشو انداخت پیشه منو پیرنشو درآورد و سوتینشم باز کردو خوابید رو شکمش و گفت بیا پمادو بزن برام..من یه لحظه سینه های سفیدو گردشو دیدم ولی هیچ حس بدی بهم دست نداد چون اصلا فکر سکس بامامانمو نمیکردم..نشستم کنارشو پمادو مالیدم رو کمرشو چند دقیقه ماساژ دادم مامان گفت مرسی پسرم کافیه بخواب دیگه..یکی دو شب همین جوری گذشت..شب سوم مامان با یه شلوارک خوابیدو پیرنو سوتینشم درآورد منم پمادو برداشتم و شروع به ماساژ دادن کمرش کردم..وقتی دستمو آروم میکشیدم رو کمرش آروم آه میکشید و کونشو تکون میداد و ناله میکرد…نا خود آگاه کیرم راست شد دست خودم نبود ..مامان با صدای لرزان و حشری کننده میگفت بمال پسرم خوب بمال دارم میمیرم…کارم تموم شد مامانم گفت مرسی خیلی خوب منو میمالی..اینو که گفت قند تو دلم آب شد بعد بلند شد جلوی من به سینه های لختو آویزونشو دیدم و بعد از مکس طولانی پیرنشو پوشیدو جاهامونو که جفت کرده بودو و رفت خوابید سر جاش…من داشتم از حشر میمردم رفتم ماهواررو روشن کردمو گذاشتم مامانم که به کمر و رو به ماهواره دراز کشییده بخوابه…بعد رفتم رو کاناله اسپایس یه مرد کیرشو گذاشته بود تو کس یه زنه و تلمبه میزد..خیلی حالم بد بود گفتم یه جلق بزنم خودمو راحت کنم کیرمو در آوردمو به فیلم نگاه میکردمو جلق میزدم یه لحظه نگام به مامان افتاد..احساس کردم بیداره و یه لحظه چشاشو باز کرد…وای رنگم زرد شد گفتم نکنه بفهمه یهو یه تکون خوردو پشتشو کرد به من جوری که کونش چسبید به رون پام…وایییی نفسم بند اومد..کونش تو شلوارک خیلی نرمو تپل بود…با توجه به شیطونیاش موقع پماد مالیدن شک کردم بیداره و عمدا این کارو کرده…آروم دستمو گذاشتم رو کونش دیدم تکون نخورد فهمیدم بیداره..منم به پهلو خوابیدم و خودمو چسبوندم به کونش…بازم چیزی نگفت…کیرمو مالوندم در کونش و هی میمالوندم بهش…حالم خیلی بد بود..یهووووووو یه تکون خورد…برق از چشام پرید گفتک الانه که پاشه پوستمو بکنه..ولی دیدم دستشو برد طرف کونش و شلوارک و شرتشو باهم کشید پایین….وایییییی اصلا باورم نمیشد..کون لخت و سفیدشو که دیدم دیوونم کرد..ولی مامانم به پهلو خوابیده بود و کونش به من بود و تکون نمی خورد..فهمیدم میخواد من خجالت نکشم…همون طوری به پهلو رفتم جفتش کیرمو تف زدم خیسش کردم حسابی ..یه پاشو دادم بالا و دستمو خیس کردمو چند بار کشییدم رو کسش…اه بلندی کشید ..ولی برنگشت و چیزی نگفت. … ..آروم کیرمو گذاشتم تو کس مامان و کردمش تو..وایییییی چه کس نرمو گرمو تنگی…مامانم یه جیغ کوچولو زدو ناله کرد آروم کیرمو تو کسش عقب جلو کردم….سکس از پهلو خیلی حال میداد…تلمبه زدنمو تند کردمو کیرمومیونستم خیلی کیر احتیاج داره آخه 8 سال بود که کیر نرفته بود تو کسش …منم محکم تا ته میکردم تو کسش…مامانم داشت از لذت میمردو نفس نفس میزد ولی اصلا تکون نمیخورد…دیگه کیرم داغ شده بود حس کردم آبم داره میاد..میدونستم مامان حامله نمیشه با خیال راحت کیرمو فشار دادم تو کسشو با شدت تمام آبمو ریختم تو کسش….وای که چه حالی داد..راحت شدم..کیرمو دراوردمو رفتم سر جام…مامانم همونجور موندو تکون نخورد مثلا خواب بود..همش به این فکر میکردم که صبح چه جور با مامان روبرو شمو تو چشاش نگاه کنم………صبح بیدار شدم رفتم تو آشپزخونه مامان اومد جلوم من سرخ شدم…گفت سلام پسرم خوب خوابیدی گفتم آره راحت راحت خوابیدم…گفتم تو چی مامان؟ گفت هیچ وقت اینقدر راحت نخوابیده بودم و یه لبخند زد…منم فهمیدم دیشب خیلی بهش خوش گذشته و میدونستم که دیگه هر وقت بخوام میتونم مامانمو بکنم

….ادامه داستان….بعد از صبحانه مامان رفت حمام من همش به دیشب فکر میکردم اصلا باورم نمی شد برام مثله یه خواب و رویا بود…یه دفعه مامانم صدام کرد و گفت رضا جون بیا کمرمو لیف بکش..رفتم تو لخت بود و فقط شرت پاش بود…شرتشم سفید بودو خیس شده بود طوری که کس و کونش قشنگ معلوم بود…خجالت کشیدم نرفتم جلو…مامان گفت بیا رضا اینم لیف شروع کن…من که دیدم مامانم عین خیالش نیست رفتم شروع کردم..کمرشو که شستم گفتم میخوای همه بدنتو لیف بکشم ؟ گفت اگه حالشو داری آره مرسی…منم برشگردوندم و بالا تنشو کامل شستم سینه هاشو با لیف خیلی مالوندم …واییی چه سینه های تپل و سفیدی ..مامان خودش جلو چشام شرتشو کشید پایین…… واییی وقتی چشم به کس تمیزو صورتی رنگش افتاد تازه فهمیدم دیشب چه کسی کردم..به روی خودم نیووردم..پاهاشو کونشو شستم اومدم سراغ کسش…میخواستم حشریش کنم..لیفو آروم کشیدم رو کسش.یه آه کوچیک کشیدو پاهاشو باز کرد..دستاشو گذاشت رو سرم.منم نشستم جلوی کسش..گفت پسرم خوب خوب بشورش…وای که وقتی لیفو میمالوندم رو کسش چه حالی می کرد..مامان گفت بسه دیگه …تو برو لباساتو در بیار منم تو رو بشورم منم از خدا خواسته رفتم لباسامو درآوردمو رفتم تو…البته شرتم پام بود…مامان همه بدنمو شست و نوبت رسید به کیرم…قبل اینکه مامان کاری کنه گفتم مامان…گفت جانم..گفتم مامان بابت قضیه دیشب ازم ناراحت نیستی؟؟…مکسی کرد گفت نه پسرم تازه من دیشب خیلیم کیف کردم..پسرم میدونم تو خیلی به سکس علاقه داری منم مثله تو…منو تو به هم خیلی نیاز داریم..من فقط تورو دارم دردت به جونم…اینارو که گفت کیرم شق کرد و فهمیدم مامان دوست داره باهاش سکس کنم..دیگه خیالم کاملا راحت شد….مامان شرتمو کشید پایین….. واییی یهو کیر شق کردمو دید…قیافش یه جوری شد کیرمو گرفت یه آه کشید گفت جووون..پس این بوده که دیشب رفته تو کس من…دیگه حالش بد شد….رفت به کمر خوابید کف حموم و پاهاشو باز کرد و با صدای لرزان گفت پسرم بیا که خیلی بهت احتیاج دارم…منم سریع رفتم افتادو روش لباشو مک زدم….زبونمو رسوندم به زبونش و لبای همو خوردیم….همزمان کیرمو هم میمالوندم در کسش….وایییی که میخواست از حشر جیغ بزنه..خودش کیرمو گرفت کرد تو کسش و تا ته کردش تو…کیرم که رفت تو کسش یه یه آه بلند کشیدو گفت آخیش…زود باش رضا دارم میمیرم…بهت احتیاج دارم…رضا تورو خدا…با این حرفاش حالم بد شدو کیرمو فشار دادم تو کسشو محکم عقب جلو کردم…مامان با صدای حشری میگفت..جوووون محکمتر..زودباش..منم کیرمو در آوردم چند بار مالوندم در کسش . کردمش تو و تو کسش چرخوندمش…مامانم دیگه جیغ می کشید….یهوو بلند شد منو خوابوند کف حموم و کسشو خیس کردو نشست رو کیرم و شروع کرد محکم بالا پایین پریدن رو کیرم…چنان آه میکشید که دیوونم میکرد…کم کم سرعتش و شددتشو بیشتر کرد و آهش به جیغ تبدیل شد…یهو کسشو محکم فشار داد رو کیرم که کیرم می خواست بشکنه…جیغ بلندی زدو کیرم خیس شد….فهمیدم ارضا شده…..بی حال افتاد روم …من که کیرم داشت منفجر میشد…نخواستم بکنم تو کسش دوباره یا بکنم تو کونش که اذیت بشه…روناشو چسبوندم به هم و کیرم که لیز شده بود با آّب کس مامان گذاشتم لای روناش….افتادم روشو به سرعت تلمبه زدم…آبمو ریختم روی سینه هاش و افتادم زوش….نگاش کردم…یه لب ازش گرفتم گفتم خوب بود مامان؟؟؟گفت مرسی پسرم بعد 9 سال راحتم کردی…خیلی کمکم کردی دردت به جونم…بعد دوش گرفتیمو اومدیم بیرون….دیگه از اون روز همیشه با هم سکس میکنیم و از هم خسته نمیشیم….قربونش برم…داستانام بازم ادامه داره..

۱۲ نظر:

titu گفت...

سلام داستانه جالبي بود تكراري نبود مرسي دوست داشتي به وبم سربزن البته وبم سكس نيست داستان واقعي عشقي خودمو نوشتم خوشحال ميشم بياي

titu گفت...

http://lovemetitu.blogspot.com veblogame

mehrdad گفت...

خوب بود خوشبحالت

mehrdad گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
Unknown گفت...

09038270968شمارمو بده مامانت.

Unknown گفت...

🌷🌷:
دیشب یه زن افغانی را چنان گـاییدم که تمام کـیر و خـایه و خـشتکم بوی افغانی میده

Unknown گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
Unknown گفت...

۰۹۳۵۱۱۰۷۷۰۵ تهران درخدمتم بانوان زیبا

Unknown گفت...

09308809957
خانمای اصفهانی بزنگید پشیمون نمیشید😌😉

امیر گفت...

تری

Unknown گفت...

چه نظری کسکش آدمی که با مادر خودش همخواب بشه آدم نیست خوک نجسه
هرچنود میدونم کستان ولی آدم شو

Unknown گفت...

خوش بحالت